کتاب هر دو در نهایت می میرند اثری از آدام سیلورا با ترجمه میلاد بابانژاد می باشد.
آدام سیلورا، نویسنده جوان اما با تجربه که این روزها در آمریکا ستاره ای در حال اوج شناخته می شود. در نیویورک متولد شد. قبل از اینکه به نویسندگی روی بیاورد، کتاب فروش بود و بعد به شرکت در حال توسعه ای پیوست که برای جوان ها و نوجوان ها به شیوه ای نوین و خلاقانه کتاب نقد می کرد. پس از آن، شروع به نوشتن کرد و کتاب هایش، یکی پس از دیگری، جزئی جدانشدنی از فهرست پرفروش های نیویورک تایمز شدند و ده ها جایزه ریز و درست را از آن این نویسنده جوان کردند.
هر دو در نهایت می میرند داستانی است الهام بخش، احساسات برانگیز، دلربا و خیره کننده که به ما یادآوری می کند بدون مرگ، زندگی و بدون غم، عشق و دوستی معنایی ندارند و می شود حتی در یک روز هم که شده زندگی و دنیایمان را عوض کنیم.
چند خط از متن کتاب را با هم می خوانیم:
قاصد مرگ در حال زنگ زدن است و می خواهد اخطار مرگم را بدهد امروز، قرار است بمیرم، چیزی که گفتم را فراموش کنید، چون اخطار کلمه خاصی است، کلمه ای که معمولا وقتی بتوان از چیزی دوری کرد، از آن استفاده می شود: مثل ماشینی که برای کسی، موقع گذشتن از چراغ قرمز، بوق می زند تا به او اخطار دهد خودش را کنار بکشد. اما این تماس فقط برای اطلاع رسانی است. صدای زنگ مخصوصشان شبیه ناقوسی است که تمامی ندارند، مثل زنگ کلیبسا که از یک چهار راه آن طرف تر به گوش می رسد و بلندگوی گوشی ام از آن سمت اتاق، مدام پخشش می کند…
نقد و بررسی‌ها
هنوز بررسی‌ای ثبت نشده است.